آندیا و ترانه مورد علاقه اش
یه دل میگه برم،برم،یه دلم میگه نَرَم،نَرَم طاقت نداره دلم،دلم، بی تو چه كنم پیش عشق ای زیبا،زیبا،خیلی كوچیكه دنیا،دنیا با یاد توام هرجا،هرجا،تركت نكنم سلطان قلبم تو هستی،تو هستی دروازه های دلم را شكستی پیمان یاری به قلبم تو بستی با من پیوستی اكنون اگر از تو دورم به هرجا بر یار دیگر نبندم دلم را سرشارم از آرزو و تمنا ای یار زیبا آندیا جونم این ترانه مورد علاقه تو بو و حتی موقع خواب هم این آهنگ رو...
نویسنده :
مامان عاطفه
10:58
آندیا جون شیطان بلا
آندیا جان این شاهکار تو بود که روی در هال خانه مامان جون یک زدگی کوچیکی بود و تو از وقتی که راه رفتی و اونجا رو دیدی رفتی انگشتت رو داخل اونجا کردی و یک تکه از چوبش رو کندی و حالا ماشاءالله تبدیل به یک سوراخ بزرگی شده آندیا جان یکی از شیطنتهای تو این بود که مداد و خود...
نویسنده :
مامان عاطفه
10:57
آندیا در کنار مجسمه
این عکس هم در تالاب انزلی ازت گرفتم این دوتا عکس مربوط به زیبا کنار ٩٢ است نوروز ٩٢ بین راه اصفهان -همدان یک رستورانی بود وایسادیم که غذا بخوریم ...
نویسنده :
مامان عاطفه
9:33
آندیای عزیزم در سرعین اردبیل
شعر سفر دلم می خواد برم سفر همراه مادر و پدر با شاپرک ها بپرم شادی رو هر جا ببرم تو دفترم گل بکشم طعم بهار و بچشم اینجا اولین مسافرت آندیا بود که در...
نویسنده :
مامان عاطفه
11:56
آندیا در زیباکنار
باران برایم امروز دریای کوچکی ساخت بادآمد ومیانش برگی بزرگ انداخت باران وباد وقایق من ناخدای دریا بابرگ می روم من برموج های زیبا مادرکنارساحل خیره به موج آبیست سوغات من برایش یک دانه گوش ماهیست آندیا جان این عکسها مربوط به زیبا کنار در شهریور ٩٢ است و این عکس آخر تو خیلی با مزه وقتی پارسا رفت عکس بگیره تو هم بدو دنبال پارسا رفتی و به فرناز گفتی "نناز عسک" ...
نویسنده :
مامان عاطفه
11:55
آندیای زیبای من و تولد یکسالگی
تو این روز طلایی تو اومدی به دنیا وجود پاکت اومد تو جمع و خلوت ما تو تقویما نوشتیم تو این روز و تو این ماه از آسمون فرستاد خدا ۱ ماه زیبا...
نویسنده :
مامان عاطفه
11:51
آندیا جونی و اسباب بازی هاش
کی بود کی بود؟ یه توپ پَرپَری بود پراش از این وَری بود دیدم پراشو بسته روی درخت پارکمون نشسته حرف نمی زد ساکت بود قهر با دو تا راکت بود راکت ها روی نیمکت هر دو تاشون ناراحت باد اومد و هل داد و توپه افتاد اونا رو با هدیگه آشتی شون داد آندیا جان این اسباب بازی مورد علاقه تو بود که برات از آستارا خریده بودم بهش می گفتن توپ دیوانه وقتی داشتیم از پیش فروشنده این توپه رد می شدیم به تو این توپ رو داد و ما مدام می گفتیم نه آقا می ترسه ولی تو با این که پنج ماهه بودی راحت تو دستت گرفتی و حتی خوشت هم اومد و ما مجبور شدیم بخریم و طوری تو از این توپه خوشت می اومد که دیگه همه می دونستند ولی یک روز یک بچه...
نویسنده :
مامان عاطفه
11:42
آندیا جون و مامان عاطی
مادرم ای بهتر از فصل بهار مادرم روشن تر از هر چشمه سار مادرم ای عطر ناب زندگی مادرم ای شعله ی بخشندگی مادرم ای حوری هفت آسمان مادرم ای نام خوب و جاودان مادرم ای حس خوب عاشقی مادرم خوشتر ز عطر رازقی مادرم ای مایه ی آرامشم مادرم ای واژه ی آسایشم مادرم ای جاودان در قلب من مادرم ای صاحب این جسم و تن مادرم می خواهمت تا فصل دور مادرم پاینده باشی پر غرور مادرم روزت مبارک ناز من مادرم تنها تویی آواز من آندیا جون الهی مامان فدات این عکس رو با هم تو اصفهان در نوروز ٩٢ گرفتیم آندیای عزیرم این عکسها در شهریور ٩٢ در زیباکنار گرفته شده واین عکس هم ...
نویسنده :
مامان عاطفه
11:06