آندیا ی شیطون بلا (شوطون بلا)
بیداری
پاشو پاشو کوچولو
از پنجره نگاه کن
با چشای قشنگت
به منظره نگاه کن
اون بالا بالا خورشید تابیده بر اسمون
یه رشته کوه پایین تر
پایین ترش درختان
نگاه کن اون دوردورا
کبوتری می پرد
شاید برای بلبل
از گل خبر میبرد
آندیا جونم شیطون بلا این یکی از بزرگترین شاهکارها ی تو بود تا الان ، اونشب تو رفتی سروقت یخچالو یه دونه تخم مرغ برداشتی آوردی و علی خواست مانع تو بشه که تخم مرغ رو تو دهنت نذاری یهو تخم مرغ خام رو پرت کردی همینجوری که داشت تو هوا می چرخید منو علی نگاه می کردیم و دیدم یهو افتاد روی سرامیک و شکست از یک طرفخنده ام گرفته بود و از یک طرف دیگه گریه بعد داشتم به زور تمییز می کردم که دیدم ررفتی و شیشه خاکشیر رو آوردی و ریختی روی تخم مرغ دیگه واقعاً دیوونه شده بودم از دستت ولی بازم خنده ام میومد به کاری که کرده بودی و به قول خودت توی چشمهات برق شیطونی داشتی
دوست دارم با همه شیطونیهات